loading...
بهشت هرمزگان
علی نقی نجاری پور بازدید : 141 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)
:داستان امير جاسك

فيمابين دماغه جاسك و دماغه گوادل كه دو نقطه از جنوبي ترين نقاط مملكت ايران هستند يك منطقه كوهستاني است كه  ممكن العبور است در آن منطقه سه امير حكومت مي كنند كه يكي از آنها مسلمان و دو نفر ديگر خاكشان طرف مشرق واقع شده است بت پرست هستند. امير مسلمان از آن دو نفر مقتدرتر است  وبه اراضي حكومت هرمز نزديكتر ، اين امير مثل آبا واجداد خود معروف است به امير جاسك. پس از آنكه شاه عباس كبير مملكت هرمز را فتح كرد خواست تمام  سواحل دريا  كه آن طرف دماغه ي جاسك امتداد يافته متصرف شود اما امير جاسك مقاومت كرد شاه عباس هم به همين اكتفا ننمود كه امير خود را تابع پادشاه ايران نخواند،ودر سال يك خراجي به به خزانه ي شاهانه برسانند،مادامي كه شاه عباس زنده بود چون كارش منظم ومي توانست اوامر خود را مطاعبت بدهد امير جاسك همه ساله مرتبا خراجي را كه به عهده گرفته بود اداء مي كرد ، اما بعد از شاه عباس، شاه صفي كه خيلي جوان بود به تخت سلطنت جلوس كرد اعتنائي به امور مملكت نداشت ، امير جاسك هم از اداي خراج سرباز زد .تمام مدت سلطنت  شاه صفي در مسامحه گذشت،بعد از آنكه شاه عباس ثاني پادشاه شد ،امير جاسك اظهار ارادتي نكرد  و به تصور اينكه شاه در سن شباب است و به خيال اين نخواهد افتاد كه بر او حمله بياورد ، خاصه اينكه به راه هاي صعب العبور  مملكت خود مطمئن بود كه هيچ قشوني نمي توانند خود را به او نزديك سازند اما بعد از اينكه چند سالي از خراج دادن سرپيچي كرد ، خان هرمز كه اين را جزء تكاليف خود مي دانست از شاه عباس خواست قشوني براي سركوبي امير جاسك بفرستد.

 ادامه مطلب

شاه عباس خود او را مامور  اين كار نمود، او به سرعت بيست هزار قشون جمع آوري كرد كه اغلب سواره بودند كه به جانب مقصود روان شدند ويقين كرد كه غفلتا خصم را دستگير خواهد كرد 

مستقيما خط مشرق را پيش گرفتند و سه چهار روز همان خط را تعقيب نمودند،بعد به ملاحظه اينكه راه را ميان بر نموده باشند مستقيما به طرف دماغه ي جاسك حركت نمودند ، اما غافل از اينكه اين راه اگر نزديكتر است همانطور هم خطرناكتر است ،براي اينكه بايد از مقدار كثيري باتلاق وصحراهاي پرشن متحرك عبور نمايند.

خان هرمز به رسم بازرگانان ايران شكاركنان وصيدافكنان طي طريق مي كردند ،بدبختانه گرفتار باتلاقي شد خودش با سي نفر سوارانش فرو رفته وهلاك شدند ، خبر هلاك شدن خان هرمز  سبب مراجعت قشون شد.همينكه شاه از واقعه آگاهي حاصل نمود ، برادر ديگر خان مرحوم  را به حكومت هرمز منصوب كرد ، و همان حكم را نيز به او داد.

اما امير جاسك كه بواسطه ي جواسيس خود از كارها آگاه شده بود ، دانست كه پادشاه ايران به خيال او  افتاده ،خود را آماده ي جنگ ساخته منتظر بود. خان ثاني هرمز با قشوني به خاك او تاخته با وي جنگ در انداخت ،ولي بدبختانه مغلوب شد و جمعي از سپاهيانش مقتول گشتند،به علاوه هوا هم قدري گرم بود كه بيم مي رفت باقي قشون را نيز گرما تلف نمايد ،بنابر اين پشت به طرف دشمن كرده به سمت هرمز مراجعت كردند.

امير جاسك از اين فتح مغرور شد وتصور نمود كه قشون پادشاه ديگر به اين زودي نخواهد آمدكه او را در مملكت خود مزاحم شود ، به خيال افتاد كه سفري به مكه ومدينه رفته از پيغمبر بواسطه ي فتحي كه كرده است تشكر نمايد،آمد از نزديكترين نقاط دماغه ي جاسك به كشتي سوار شد كه به عربستان برود. خان هرمز كه جواسيس نزد آن امير داشتاز عزيمت وحركت او مطلع شد ،قبل از وقت پانزده الي بيست كشتي با قشون به سر راه او فرستاد كه در پستهاي معين انتظار او را بكشند، اتفاقا قشون خان هرمز به مقصود نائل شده امير را دستگير كرده به هرمز بردند.

هوا به شدت گرم بود خان واهالي هرمز به كوهستانها به ييلاق رفته بودند ، امير جاسك را يكسر به چادر خان برده محبوس نمودندو شرح واقعه به شاه نوشتند ومنتظر دستور همايوني شدند، از آن طرف كه زن امير از بدبختي شوهرش آگاه شده بود ،چون زن دلاوري بود و جرأت مردانه داشت ، پانصد ششصد سوار برداشته به فرماندهي ‍ژنرال قشون شوهرش كه نايب الحكومه او بود با سرعت برق و باد بي همهمه وصدا طي منازل نموده ، شبانه خود را به چادر خان هرمز رسانيدند و خانم امير جاسك با دست خود خان هرمز را به قتل رسانده و بسياري از مردمانش را در خواب ريز ريز كرده ، ده دوازده نفر از زوجات خان را نيز اسير كرده و شوهر خود را آزاد نموده به جاسك مراجعت كردند، وچنان به ريش آنها خنديدند كه به ايشان مجال ندادند سر از پاي بشناسند.

اين خبر جسارت آميز كه به دربار رسيد شاه را خشمگين ساخت ، در حال برادر سوم خان را به حكومت هرمز منصوب كرد و فرامين به خان شيراز وخان لار و خان كرمان فرستاد ، كه بيست وپنج الي سي هزارسوار حاضر كرده به كمك خان هرمز بفرستند، كه انتقام اين جسارت را كشيده امير ياغي را به سزاي خودش برسانند ، خان هرمز به سرداري اين قشون زيا د حركت كرد و خاك امير رسيده و با او مشغول جنگ شدند، اين دفعه امير از دو نفر از امراي بت پرست همجوار خود كمك خواسته بود و آنها نيز با عده اي از جنگجويان  خويش به مدد آمده بودند، باز قشون پادشاه ايران مغلوب شدند  اما خسارت بزرگي كه به امير جاسك وارد آمد اين بود كه ژنرال و نايب الحكومه ي او را اسير نمودند،كه حقيقتا سردار رشيدي بود وبا چه جرأت و شجاعت زن اورا كمك كرده وي را از حبس خان هرمز نجات داده بود ،شاه كه از گرفتاري آن جنرال آگاه شد ، به خان هرمز نوشت كه او را به عوض خون دو برادرت به تو بخشيدم كه هر چه مي خواهي با رفتار كن ، خان هم يكي از بي رحم ترين اقسام عذاب را براي او معين كرد و داد بدن اورا شمع آجين كرده روزي دو ساعت سوار شتري نموده دور شهر مي گردانيدند وبا اينكه اين شمع ها پيوسته آب مي شد و به جراحت هاي او مي ريخت و بدن اورا كباب مي كرد ، اما آن مرد دلير با عزم ، در نهايت شجاعت وبردباري متحمل اين عذاب مي شد و ابدا شكايت نمي كرد ، بالاخره بعد از آنكه سه روز اورا به اين بي رحمي گردانيدند، كمپاني هلندي و ساير فرنگيهايي كه در هرمز بودند و تجار داخلي وخارجي كلا از اين رفتار ظالمانه متنفر شدند ، به اجتماع نزد خان رفتند و از او خواهش كردند كه به اين حركت وحشيانه خاتمه بدهند ، خان برحسب خواهش آنها فورا حكم كرد آن بيچاره را به كنار  دريا برده سر بريدند

( و اين بود پايان داستان امير جاسك در سفرنامه تاورنيه)

* سفرنامه تاورنيه

*بندرعباس وخليج فارس (تاليف محمدعلي سديد السلطنه كبابي)



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما اهل کدام شهر استان هرمزگان هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 52
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 138
  • بازدید امروز : 223
  • باردید دیروز : 288
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,634
  • بازدید ماه : 6,004
  • بازدید سال : 26,114
  • بازدید کلی : 230,505
  • کدهای اختصاصی